چند قطره احساس
چند قطره احساس
کاش دنیا یکبار هم که شده بازیش را به ما می باخت مگر چه لذتی دارد این بردهای تکراری برایش؟!...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 19 ارديبهشت 1396برچسب:, توسط مهرداد خدابنده لو |

هجوم
در هجوم نبودن تو
چگونه بخندم
در هجوم فريادها و گريه ها
چگونه شاد باشم
در هجوم ترس ها و ترديدها
چگونه سكوت كنم
در هجوم غصه ها و بي كسي ها
چگونه احساس آرامش كنم
آري من بدون تو چگونه زندگي كنم

 

 


جاده
جاده يعني انتظار آفتاب
جاده يعني يك كويرسرد و ساكت
جاده يعني يك صليب بر دار
جاده يعني هجرت پرستوهاي مهاجر
جاده يعني دريا  درياي بي ساحل
جاده يعني تنهايي تنهايي دل من
جاده يعني فرياد نهفته در جان من
جاده يعني غزل غزل گريه ي مادر
جاده يعني پريشاني پريشاني يك برگ پاييزي
جاده يعني انتظار انتظار انتظار
انتظار گم شده ها

 

 


تقديم به گل كوچكم
مرواريد كوچولوي من
صدف تو هر روز پيرتر و ضعيف تر مي شود
مرواريد كوچكم تو را به مقصد مي رسانم
آري در خواب چهره ي معصوم تو را مي بينم
و دست هاي كوچك و سفيدت را لمس ميكنم
آيا قلب بلوري و حساس توتحمل دارد
آيا قلب شكننده و ظريف تو تحمل دارد
دوست دارم نامت را لايورا بگذارم
تا مانند مادر خدايان زرتشت قوي و محكم باشي
مقتدر و توانا دوست دارم مانند افسانه ها دو بال داشتي
فرشته گون و زيبا بر روي عرش الهي
حكومت ميكردي دوست دارم تقدس روح مريم را داشته باشي
دوست دارم معصوميت فاطمه(س) را داشته باشي
دوست دارم تدبير و دانايي مادر اسكندر را داشته باشي
عشق شقايق بوي ياسهاي وحشي
رنگ رزهاي هفت رنگ و همه محسنات عالم براي تو بود

 

 


خدايا
خدايا به تو پناه ميبرم كه پناه تمام بي پناهان تويي
به تو توكل ميكنم و به تو توسل مي جويم
بارالها در اين كشاكش زندگي و دراين توهمات فراوان
دل به تو مي سپارم
بارالها در اين شب تاريك دل تاريكم از تو نور مي جويد
و به دنبال جوي باريك و هر چند اندك محبت مي گردم
خدايا فقط به خاطر اين كه در آياتت آمده صبر و تحمل
آري تحمل ميكنم و صبر را پيشه ميكنم
بارالها آه سينه ي كوچك مرا بشنو
بارخدايا مرا ياري ده

 

 


از غربت مي گويم
دست به قلم ميبرم
آري به سوي تو سر كج ميكنم
تو كمكم كن
تا بنويسم از گناه نكرده
تا بنويسم از سوز دلم
از تنشها طعنه ها
تا بگويم از غريبي نا تواني
از تنهايي و بي كسي دلم

 

 


فقط به خاطر تو
همه ي لكنت زبانم
همه ي لرزش دست و دلم
از آن بود و به خاطر تو بود
كه عشق تو را پنهان كنم
نه پرواز و نه آوازي
بلكه گريزگاهي براي جستن
بلكه شاخساري و باغي براي نغمه سرايي كردن
اي عشق فقط به خاطر تو بود
كه سرخي و تاريكي را پذيرفتم
و سياهي را بر چهره ي غبار انداخته افكندم
فقط به خاطر تو بود اي عشق پنهان و سرگردان
غروب بر دلت سايه افكنده و من انتظار طلوعت را ميكشم

 

 



 


نظرات شما عزیزان:

پسر دلشکسته و تنها
ساعت11:22---19 ارديبهشت 1391
سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.